۸ داستان کوتاه انگلیسی درباره پول + ترجمه فارسی
مسائل مادی از موضوعات همیشگی در ادبیات داستانی بودهاند. خواندن داستان کوتاه انگلیسی درباره پول نهتنها به یادگیری لغات و ساختارهای مرتبط کمک میکند، بلکه پیامهای اخلاقی عمیقی درباره طمع، بخشش و ارزشهای واقعی زندگی به مخاطب میآموزد
در این مقاله با ۸ متن درباره پول به انگلیسی و ترجمه فارسی آنها، میتوانید زبان خود را با داستان کوتاه انگلیسی تقویت کرده و از پیامهای آموزنده این داستانها نیز بهرهمند شوید.
1. داستان کوتاه انگلیسی شادی گم شده
Jim and Della are a young couple who love each other deeply, but they don’t have much money. With Christmas approaching, they both want to give each other a special gift. Della decides to sell her beautiful long hair to buy a chain for Jim’s precious pocket watch. Meanwhile, Jim sells his watch to buy Della a set of beautiful hair combs.
جیم و دلا یک زوج جوان هستند که بسیار به هم عشق میورزند، اما پول زیادی ندارند. با نزدیک شدن کریسمس، هر دوی آنها میخواهند هدیهای خاص برای یکدیگر بخرند. دلا تصمیم میگیرد که موهای بلند و زیبای خود را بفروشد تا زنجیری برای ساعت جیبی ارزشمند جیم بخرد. در عین حال، جیم ساعت خود را میفروشد تا یک شانه زیبا برای موهای دلا تهیه کند.
When they exchange gifts, they realize they can no longer use them, but their love shines through. They understand that true happiness comes not from wealth but from sacrifice and love for each other.
وقتی آنها هدایا را مبادله میکنند، متوجه میشوند که دیگر نمیتوانند از هدایا استفاده کنند اما عشق آنها میدرخشد. آنها میفهمند که شادی واقعی از ثروت به دست نمیآید، بلکه از فداکاری و عشقی است که برای یکدیگر دارند.
- برگرفته از داستان The Gift of the Magi اثر او. هنری
2. داستان کوتاه ثروت و قدرت
A wealthy banker and a young lawyer argue about whether life in prison is better or worse than death. To settle the debate, they make a bet: the lawyer agrees to live in solitary confinement for fifteen years, and if he succeeds, he’ll win a large sum of money.
یک بانکدار ثروتمند و یک وکیل جوان درباره این بحث میکنند که آیا زندگی در زندان بهتر است یا مرگ. برای حل این بحث آنها یک شرط میبندند: وکیل پانزده سال در انزوای کامل زندگی کند و اگر موفق شد، مبلغ زیادی پول برنده شود.
After years of isolation, the lawyer reads, learns, and reflects deeply on life. By the end of the fifteen years, he realizes that wealth is meaningless and rejects the money. The banker is left questioning his own values, understanding that his life’s focus on wealth has given him little joy or wisdom.
پس از سالها تنهایی وکیل مطالعه میکند، میآموزد و درباره زندگی تأمل میکند. پس از پانزده سال او متوجه میشود که ثروتمند بودن بیمعنی است و پول را رد میکند. بانکدار ارزشهای خود را زیر سوال میبرد و میفهمد که تمرکزش بر ثروت در طول زندگی، شادی و دانش بسیار کمی به او داده است.
- برگرفته از داستان The Bet اثر آنتوان چخوف
3. داستان خواب ثروت
A man feels hopeless about his life and decides to end it, but he falls asleep and dreams of a perfect world where people live in harmony without money or greed. In this world, everyone has enough and shares openly, leading to joy and peace. However, when people start to value material things and desire more, jealousy, crime, and hatred begin to grow.
مردی احساس میکند که زندگیاش بیمعنی است و تصمیم میگیرد به زندگیاش پایان دهد، اما به خواب میرود و خواب دنیایی کامل را میبیند که در آن انسانها بدون پول و طمع زندگی میکنند. در این دنیا همه به اندازه کافی همهچیز دارند و با خوشحالی چیزها را با هم به اشتراک میگذارند و این باعث شادی و صلح میشود. اما وقتی انسان به چیزهای مادی ارزش میدهد و طلب چیزهای بیشتری دارد، حسادت، جرم و نفرت به وجود میآید.
When the man wakes up, he realizes that his despair was due to his own selfishness and greed. He decides to change his life, appreciating the little he has and sharing it with others.
وقتی مرد بیدار میشود، میفهمد که ناامیدیاش به خاطر خودخواهی و طمع خودش بوده است. او تصمیم میگیرد زندگیاش را تغییر دهد، برای داشتههای کوچک خود ارزش قائل شود و آنها را با دیگران به اشتراک بگذارد.
- برگرفته از داستان A Dream of a Ridiculous Man اثر داستایوفسکی
4. داستان کوتاه انگلیسی درباره پول و آزادی
Mathilde, a poor woman who longs for luxury, borrows a beautiful necklace from her friend to wear at a fancy party. She enjoys the evening, but on her way home, she realizes the necklace is missing. Desperate to replace it, she and her husband go into debt, spending years of hard labor to repay the money.
ماتیلد، زنی فقیر که آرزوی زندگی تجملی دارد، گردنبند زیبایی را از دوستش قرض میگیرد تا در یک مهمانی لوکس بپوشد. او از آن شب لذت میبرد، اما در راه بازگشت متوجه میشود که گردنبند را گم کرده است. در تلاشی ناامیدانه برای جایگزینی آن، او و شوهرش بدهی زیادی بالا میآورند و سالها کار سخت میکنند تا پول را بپردازند.
Years later, Mathilde learns that the necklace was a fake. She understands too late that her desire for wealth and appearance led her to years of hardship. The story reflects the danger of valuing appearance over reality and the high price of vanity.
سالها بعد ماتیلد متوجه میشود که گردنبند تقلبی بوده است. او خیلی دیر فهمید که میل به ثروت و ظاهر، او را دچار سالها سختی کرده است. این داستان خطرات ارزش دادن به ظاهر به جای واقعیت و بهای سنگین غرور را نشان میدهد.
- برگرفته از داستان The Necklace اثر گی دوموپاسان
5. داستان کوتاه قیمت طمع
King Midas loved gold more than anything. One day, he was granted a wish, and he asked for the power to turn anything he touched into gold. At first, he was thrilled, but soon he realized that he couldn’t eat or drink, as even food and water turned into gold. When his beloved daughter hugged him, she, too, turned into a statue of gold.
پادشاه میداس بیش از هر چیز دیگری طلا را دوست داشت. روزی به او یک آرزو داده شد و او خواست که بتواند هر چیزی را که لمس میکند به طلا تبدیل کند. در ابتدا بسیار خوشحال بود، اما به زودی فهمید که نمیتواند چیزی بخورد یا بنوشد، چون حتی غذا و آب نیز به طلا تبدیل میشوند. وقتی دختر عزیزش او را در آغوش گرفت، او نیز به مجسمهای از طلا تبدیل شد.
Devastated, Midas begged to have his wish reversed. He learned that his greed for wealth cost him his happiness and the love of his family. True wealth, he understood, is found in the simple joys of life.
میداس نابود شد و خواست که آرزویش برگردانده شود. او فهمید که طمع او برای ثروت، شادی و محبت خانوادهاش را از او گرفته است. او دریافت که ثروت واقعی در لذتهای ساده زندگی یافت میشود.
- برگرفته از داستان The Golden Touch
6. داستان کوتاه انگلیسی میراث
Pahom was a farmer who always wanted more land. He believed that if he had enough land, he would be truly happy and powerful. One day, he heard about a distant land where he could buy as much land as he could walk around in a day. Pahom was thrilled and set out early in the morning, determined to claim as much land as possible.
پاهوم یک کشاورز بود که همیشه آرزوی داشتن زمین بیشتری داشت. او معتقد بود که اگر زمین کافی داشته باشد، واقعاً خوشبخت و قدرتمند خواهد شد. روزی شنید که در سرزمینی دور میتواند هر چقدر زمین که در یک روز پیادهروی کند، خریداری کند. پاهوم بسیار خوشحال شد و صبح زود با این هدف که تا حد ممکن زمین زیادی بگیرد به راه افتاد.
He walked and walked, pushing himself to cover a vast area. As the sun began to set, he realized he was far from the starting point. Exhausted but greedy, he ran back, desperate to reach the starting point before sunset. Just as he arrived, he collapsed from exhaustion and died. In the end, all he needed was a small plot of land for his grave. The story shows how greed can drive people to ruin, leaving them with nothing in the end.
او آنقدر راه رفت و پیش رفت تا زمین زیادی را پوشش دهد. وقتی خورشید شروع به غروب کرد، متوجه شد که از نقطه شروع بسیار دور شده است. با وجود خستگی، به خاطر طمع شروع به دویدن کرد تا قبل از غروب به نقطه شروع برسد. درست زمانی که رسید از خستگی جان باخت. در نهایت او تنها به قطعه کوچکی از زمین به عنوان گور نیاز داشت. این داستان نشان میدهد که چگونه طمع میتواند انسان را به نابودی بکشاند و در پایان هیچ چیز برای او باقی نگذارد.
- برگرفته از داستان How Much Land Does a Man Need اثر لئو تولستوی
7. داستان پاداش وفاداری
Henry Adams, an honest young man, finds himself stranded and penniless in London. By a strange twist of fate, two wealthy brothers decide to give him a one-million-pound bank note as part of a bet. They wonder if Henry can survive a month without spending the note but simply by showing it to people.
هنری آدامز یک مرد جوان و درستکار، خود را بیپول و تنها در لندن میبیند. سرنوشت تغییر میکند و دو برادر ثروتمند تصمیم میگیرند که به عنوان شرطبندی یک اسکناس یک میلیون پوندی به او بدهند. آنها میخواهند ببینند که آیا هنری میتواند بدون خرج کردن این اسکناس یک ماه دوام بیاورد و تنها با نشان دادن آن به دیگران زندگی کند.
As Henry goes about his life, he quickly learns that people respect and admire him because of the note. Shops offer him credit, restaurants invite him to dine for free, and everyone assumes he is incredibly wealthy. However, Henry realizes that people value him for his apparent wealth, not for who he truly is. In the end, he decides that respect and loyalty are far more valuable than money alone.
هنری طی زندگی روزمرهاش خیلی زود متوجه شد که به خاطر آن اسکناس، مردم به او احترام میگذارند و او را تحسین میکنند. فروشگاهها به او اعتبار میدهند، رستورانها او را به صرف غذا دعوت میکنند و همه فکر میکنند که او بسیار ثروتمند است. هنری میفهمد که مردم به خاطر ثروت ظاهریاش برای او را ارزش قائلند، نه به خاطر شخصیت واقعیاش. در نهایت او به این نتیجه میرسد که احترام و وفاداری بسیار ارزشمندتر از پول هستند.
- برگرفته از داستان The Million Pound Bank Note اثر مارک تواین
8. داستان کوتاه سرزنش شیطان
Tom was a clever but lazy young man who always looked for shortcuts to make money without working hard. One day, he came across a flyer for a new bank that offered “instant credit” with no background check. Thrilled by the idea, he went to the bank, planning to take out a big loan and spend it all on luxury.
تام یک جوان باهوش اما تنبل بود که همیشه به دنبال راههای میانبُر برای پول درآوردن بدون کار سخت میگشت. روزی به بروشوری درباره یک بانک جدید برخورد که قول اعتبار فوری بدون بررسی سوابق را میداد. تام با هیجان از این ایده به بانک رفت و نقشه کشید که وام زیادی بگیرد و آن را صرف یک زندگی مجلل کند.
However, the bank turned out to be a prank set up by a group of people who were fed up with Tom’s laziness. When he tried to cash in, he was handed a “check” with a note that read, “You’ll need to work for this!” Embarrassed but amused, Tom realized he had been tricked, and from that day on, he decided it might just be easier—and less embarrassing—to earn his own money.
اما معلوم شد که بانک در واقع یک شوخی بود که گروهی از افرادی که از تنبلی تام خسته شده بودند، ترتیب داده بودند. وقتی تام برای نقد کردن چک اقدام کرد، به او یک چک دادند که روی آن نوشته شده بود: باید برای این پول کار کنی! تام که هم خجالتزده شده و هم کمی خندهاش گرفته بود، فهمید که سرش کلاه رفته است و از آن روز به بعد تصمیم گرفت که شاید کار کردن برای پول خودش آسانتر و کمهزینهتر باشد.
- برگرفته از داستان The Devil and the Scold اثر مارک تواین
سخن پایانی
در این مطلب ۸ متن درباره پول به زبان انگلیسی در کنار ترجمه فارسی در اختیارتان قرار دادیم. همه این متون، برگرفته از داستانهای معروف از نویسندگان مطرح هستند. این مجموعه داستان کوتاه انگلیسی درباره پول برای زبانآموزانی با سطح مبتدی و متوسط مناسب هستند.