۷ داستان کوتاه انگلیسی درباره گربه + ترجمه
گربهها در ادبیات داستانی معمولا نماد دانایی، جادو، رازآلودی، پیشگویی و گاهی آزادی هستند. در ادامه تعدادی داستان کوتاه درباره گربه برایتان جمعآوری کردهایم که هم میتوانند داستان شبانه کودکان باشند و هم مانند سایر داستان انگلیسی کوتاه ساده دایره لغات شما را تقویت کنند.
1. داستان کوتاه انگلیسی درباره گربه ای که ماه را تعقیب می کرد
The Cat Who Chased the Moon
In an ancient village in Japan, a black cat named Kuro is said to possess a unique gift: the ability to chase the moon. Every night, Kuro would leap across the rooftops, following the path of the full moon until it disappeared behind the mountains. The villagers believed that Kuro could bring good fortune by catching the moonlight. As the years passed, people noticed that those who saw Kuro’s nightly chase would find unexpected happiness and peace. Kuro’s pursuit was not just a physical one but a spiritual quest for enlightenment, teaching the villagers that happiness comes from chasing your dreams, no matter how elusive they may seem.
در یک روستای قدیمی در ژاپن، یک گربه سیاه به نام کورو استعداد خاصی داشت: توانایی تعقیب ماه! کورو هر شب از پشت بامها میپرید و مسیر ماه را دنبال میکرد تا وقتیکه از پشت کوهها ناپدید میشد. مردم باور داشتند که کورو میتواند با گرفتن نور ماه، خوشبختی بیاورد. با گذشت زمان، کسانی که تعقیب شبانه کورو را میدیدند خوشبختی و آرامش غیرمنتظرهای به دست میآوردند. دویدنهای کورو فقط فیزیکی نبود، بلکه با این کار به مردم نشان میداد که خوشبختی هرچقدر هم که غیر ممکن به نظر برسد، با دنبال کردن رویاها به دست میآید.
2. داستان کوتاه معبد گربه ها به انگلیسی
The Tale of the Cat Temple
Deep in the mountains of Japan, there exists a temple where cats are worshipped. It is said that the spirits of deceased cats protect the temple from evil spirits. One day, a young traveler named Hiroshi visits the temple and is struck by the serene presence of the cats that roam freely within its walls. As night falls, Hiroshi finds himself in the presence of a mystical cat, an ancient guardian spirit. The cat offers him a riddle: “What is the sound of a cat’s paw on a moonlit night?” Hiroshi spends the night pondering and finally understands that the answer is silence, for the cat’s movement is as graceful and quiet as the passage of time. Hiroshi leaves the temple enlightened, understanding that sometimes, the greatest wisdom is found in stillness.
در اعماق کوههای ژاپن معبدی وجود دارد که در آن گربهها پرستش میشوند. گفته میشود که ارواح گربههای درگذشته، از معبد در برابر ارواح شیطانی محافظت میکنند. روزی یک مسافر جوان به نام هیروشی از معبد دیدن میکند و متوجه آرامش گربهها میشود که آزادانه در آنجا میچرخند. شب هنگام، هیروشی در برابر گربهای روحانی قرار میگیرد و از او معمایی میشنود: «صدای پای گربه در شب مهتابی چیست؟» هیروشی شب را به تفکر پرداخت و سرانجام فهمید که پاسخ سکوت است. زیرا حرکت گربه به اندازه گذر زمان آرام و بیصداست. هیروشی معبد را با دانش تازهای ترک کرد و فهمید که گاهی بزرگترین حکمتها در سکوت نهفته است.
این داستان کوتاه درباره گربه برای سطح پیشرفته مناسب است.
3. داستان گربه و درب نقاشی شده
The Cat and the Painted Door
In a quiet town, an artist painted a beautiful door on the wall of his house. The door was meant to represent a gateway to another world, but no one believed it was real. One rainy night, a stray cat wandered into the artist’s home and stared at the painted door for hours. The next morning, when the artist returned to see the door, he was shocked to find it real—an actual wooden door stood in place of his painting. The cat, with its deep, knowing eyes, had opened a passage between worlds. The artist stepped through the door, discovering a land filled with vibrant colors. From that day on, he was never the same, and the cat continued to visit, guiding him between realities.
در یک شهر آرام، هنرمندی در خانهاش درب زیبایی روی دیوار نقاشی کرده بود که نمادی از دروازهای به دنیای دیگر بود. هیچکس باور نمیکرد که این درب واقعی باشد. یک شب بارانی، یک گربه خیابانی وارد خانهی هنرمند میشود و ساعتها به درب نقاشی شده خیره میماند. روز بعد، هنرمند متوجه میشود که درب واقعی شده است و یک در چوبی به جای نقاشی ظاهر شده است. گربه با چشمان درخشانش مسیری به دنیاهای مختلف ایجاد کرد. هنرمند از طریق این درب دنیایی سرشار از رنگهای مختلف را کشف کرد. از آن روز به بعد، هنرمند دیگر آن فرد سابق نبود و گربه همچنان به او در سفر بین واقعیتها کمک میکرد.
4. داستان گربه سفید و جنگل بامبو به زبان انگلیسی
The White Cat and the Bamboo Grove
In a small Japanese village surrounded by dense bamboo forests, there was a legend of a mysterious white cat that lived within the grove. It was said that the cat had the power to grant wishes to those who respected the forest and its creatures. A young woman named Aiko, who had lost her beloved grandmother, ventured into the grove in search of solace. When she found the white cat, it led her to a small pond where the spirit of her grandmother appeared, whispering words of comfort. The cat’s gift was not a wish, but a moment of connection beyond the physical world, teaching Aiko that love transcends death.
بر اساس افسانهها در یک روستای کوچک با جنگلهای متراکم بامبو در ژاپن، گربهای در درختزارها زندگی میکرد. طبق شنیدهها، این گربه میتوانس آرزوی افرادی که به جنگل و موجوداتش احترام میگذارند را برآورده کند. دختری جوان به نام آیکو که مادربزرگش را از دست داده بود، برای تسلی گرفتن به جنگل رفت. وقتی گربه سفید را پیدا کرد، گربه او را به کنار یک حوضچه هدایت کرد، جایی که روح مادربزرگش ظاهر شد و کلمات آرامشبخشی را زمزمه کرد. دختر این هدیه را آرزو نکرده بود بلکه یک لحظه فراتر از دنیای فیزیکی بود که به آیکو نشان داد که عشق فراتر از مرگ است.
5. داستان کوتاه چشمان گربه
The Cat’s Eyes
In a bustling city, a mysterious woman with striking cat-like eyes arrives at a traditional tea house. No one knows where she comes from, but every evening, she drinks tea alone in silence, her eyes watching the world with a deep, almost otherworldly wisdom. One evening, a young man, intrigued by her presence, strikes up a conversation. She tells him that her eyes see the truths others cannot—every moment of joy, every hint of sorrow, and the hidden emotions that lie beneath. She says that she is a cat spirit, cursed to walk the earth in human form until someone understands her vision. The young man, moved by her words, listens carefully, helping her understand that even a cat’s gaze holds profound depth and meaning.
در یک شهر شلوغ، زن مرموزی با چشمان گربهای میآید و هر شب در یک چایخانه سنتی تنها چای مینوشد. هیچکس نمیداند او از کجا آمده است، اما هر شب در سکوت چای مینوشد. یک شب مرد جوانی که کنجکاو شده، با او صحبت میکند و زن به او میگوید که چشمانش توانایی دیدن چیزهایی را دارند که دیگران قادر به دیدن آنها نیستند، هر لحظه شادی، هر نشانه غم و احساسات پنهان. او میگوید که روح گربهای است که نفرین شده تا به شکل انسان بر روی زمین راه برود تا زمانیکه یک نفر دیدگاه او را درک کند. او میتواند احساسات و افکار نهفته در دل افراد را ببیند. زن به مرد جوان آموخت که در زندگی نباید فقط ظاهر را دید، بلکه باید به احساسات و نیتهای درونی توجه کرد. مرد جوان تحت تاثیر سخنان او قرار گرفت، به حرفهای او با دقت گوش کرد و کمک کرد بفهمد ک حتی نگاه یک گربه هم عمق و معنا دارد.
اگر سطح پیشرفته یا C1 هستید، این داستان کوتاه درباره گربه برای شما مناسب است.
6. داستان کوتاه انگلیسی گربه ای با خز طلایی
The Cat with the Golden Fur
In a remote village by the sea, there was a legend of a cat with golden fur, said to bring prosperity to anyone it touched. The villagers would leave offerings of fish and rice for the cat, hoping for good harvests and good fortune. One day, a young girl named Hana, who had lost everything in a storm, finds the golden cat sitting at her doorstep. She carefully gives it a small piece of bread, and the cat, in return, leads her to a hidden cave full of pearls and treasure. Hana learns that the cat’s true gift is not the material wealth but the courage to rebuild her life after loss, showing that fortune often comes in unexpected forms.
در یک روستای دورافتاده در نزدیکی دریا، افسانهای بود درباره گربهای با خز طلایی که میتوانست خوشبختی بیاورد. روستائیان به امید برداشتی خوب و خوشبختی، برای گربه ماهی و برنج میگذاشتند. روزی دختری جوان به نام هانا که همه چیز را در یک طوفان از دست داده بود، گربه طلایی را در کنار درب خانهاش مییابد. هانا به گربه نان میدهد و گربه او را به غاری پنهان با مرواریدها و گنجها هدایت میکند. اما هانا متوجه میشود که هدیه گربه تنها ثروت مادی نبوده، بلکه شجاعت برای بازسازی زندگی پس از شکست است. هانا زندگی جدیدی میسازد، با این درک که خوشبختی، گاهی در تلاش برای آغازی دوباره به دست میآید.
7. داستان کوتاه انگلیسی هدیه نیمه شب گربه
The Midnight Cat’s Gift
On the edge of a fog-covered lake, there was a black cat that appeared only at midnight. Legend had it that the cat had the power to grant a single wish to anyone brave enough to approach it under the full moon. One summer evening, a weary traveler, lost and searching for peace, follows the cat’s glowing eyes to the shore. The cat offers him a single wish, but the traveler, tired of wanting, asks for nothing. The cat, sensing his heart’s contentment, grants him the gift of eternal rest. The traveler falls asleep by the lake, knowing that peace, not material gain, is the greatest treasure of all.
در حاشیه یک دریاچه مهآلود، گربهای سیاه بود که تنها در نیمهشب ظاهر میشد. گفته میشد که این گربه برای کسی که جرات نزدیک شدن به او را داشته باشد توانایی برآورده کردن یک آرزو را دارد. یک شب تابستانی، مسافری گمشده که به دنبال آرامش بود، چشمان درخشان گربه را دنبال میکند تا به ساحل میرسد. گربه از او میخواهد یک آرزو کند، اما مسافر آنقدر خسته بود که چیزی نخواست. گربه آرزوی قلبی او را احساس کرده و به او آرامش ابدی را هدیه میدهد. مسافر کنار دریاچه به خواب میرود و میفهمد که صلح، بزرگترین گنج زندگی است و نه مادیات.
سخن پایانی
در این مطلب متن انگلیسی در مورد گربه با ترجمه در اختیارتان قرار دادیم.